SHAHINeT

ترس از اینکه تاریکی با من چیره نشود با من است. ترس از گم شدن عشق پنهان با من است، ترس از اینکه بچه کلاغ سیاه بوسه ی کاکتوس را در زیرزمین دیده باشد. ترس با من است.

ترس از اینکه روزی تنها باشم.

ترس از اینکه کنار دیگری باشم.

ترس از اینکه مجبور به قبول مرگ با عزتی باشم.

ترس با من است.

ترس از نگاه معصومه وقتی می خواهم وارد زیرزمین خانه شوم.

ترس از بی وجودی  با من است.

ترس از فروش یاقوتهای بی قیمت.

ترس از فراموش کردن.

ترس از فراموش شدن.

ترس از نفس کشیدن.

ترس بی لقمه ای.

ترس همیشه با من است.

با من زاده شده

و با من می  میرد.

ترس من از آب و آتش و خاک و باد نیست.

ترس من با من است.

با هم بیرون می رویم. می خوریم می خوابیم.

شبها کنار پنجره ی اتاقم می ایستد و به من نگاه می کند.

گاهی هم با من همبستر می شود.

حتی وقتی که تنها نیستم با من است.

ترس با من است.

بالاخره باید سنگ ماه خودم را بفروشم و پولش را خرج سفر او بکنم.

اما شاید قیمت ترس بالاتر از من باشد.

او با من است مبادا سرخی بکارتم سیاهی خودش را بپوشاند.

او همیشه با من است و خبر ندارد که بکارت روحم از زمان تولد پاره شده است.

زن...

زن می تواند. در صلح، در جنگ، در مزرعه، در خانواده، در کوی و برزن، در خانه و مدرسه، می تواند...

می تواند: کدبانو باشد، پزشک باشد، معلم باشد، همسر باشد، مادر باشد.

زن در همه جا هست. ردپای زن بودن را در همه جا می توان دید. به اندازه ی روز تولد زیباست. به اندازه ی کوه محکم است. همانند آسمان آرام است. مثل خورشید نوربخش است. زن ... 

زن برای عشقش مانند سرپناه است. و در نبود عشقش مثل غریب مانده ای در ولایت بی کسی ست.

زن بزرگ است: مثل خاک. عشق می بخشد، الهه ی خوبی هاست. در وصفش شعرها گفتند.

زن غم هایش را با غروب اشکهایش رها می سازد.

زن همچون تابلویی آغشته به زیباترین رنگهای طبیعت است.

جانبخش است

جاری است مثل رود.

همانند بندری است که می توان به آن پناه برد.

درخت است و تو می توانی در زیر سایه اش خوابی آرام داشته باشی.

زن ... فقط زن، تنها همراه تو در زندگى اات خواهد بود.

اما اگر زن باشد و زن زمانی زن خواهد بود که زن باشد بدون هیچ دستی و قیدی.